السلام عیک یا صاحب الزمان
وقتی بهار با سپیدی شکوفههایش از دریچهی چشمانم سرک میکشد،
موج اشکی فرو خفته، از درون سینهی تنگم به دیوارهی دل میکوبد و تو را میجوید.
بهار زیباست، لطیف و دوست داشتنی است،
اما بیتو ای زیباترین! ای لطیفترین! ای بهار جان و ای طراوت بهاران!
هیچ زیبایی، دلم را بر نمیانگیزد؛ که دل در فراق تو سوخته دارم و نگاه در راه تو دوخته.
ای بهاریترین فصلها! ای سبزترین بهاران!
دور از نگاه مهربان تو، دور از عنایت رحیمانهی تو و دور از سرانگشت لطف تو، خزانیم و سرد، خشکیم و عطشناک. فراق تو برف سپید کهولت بر چهرهمان مینشاند.
بیا که با تو بهاری شویم، بروییم و بیدار گردیم؛ که روییدن، تنها به زلال عشق تو معنا مییابد و باقی روییدنها، ماندن است و پژمردن.
العجل العجل العجل
یا مولای یا صاحب الزمان